ابومحمد حسن بن علی بن ابی طالب (ع) ملقب به مجتبی، در روز پنجشنبه پانزدهم ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در مدینه منوره از حضرت زهرا (س) متولد شدند. مدت عمر آن حضرت 47 سال بود که هفت سال آن با جدش رسول الله (ص)، سی سال با پدر بزرگوارش و ده سال نیز دوران امامت آن حضرت بود. مدت خلافت امام حسن (ع) حدودهفت ماه بود. سرانجام آن حضرت در 27 روز چهارشنبه در 28 صفر سال 50 هجری بر اثر مسمومیت به دست همسرش جُعده که به تحریک معاویه صورت گرفت، به شهادت رسیدند و در بقیع به خاک سپرده شدند. [1]
معرفی ایرانیان
مقصود از ایرانیان در این مقاله، کسانی هستند که در محدوده قلمرو ساسانیان در آستانه ظهور اسلام ساکن بودند. [2] حسین مونس در کتاب اطلس تاریخ اسلام، محدوده جغرافیایی قلمرو ساسانی را هنگام ظهور اسلام چنین شناسانده است:
در آسیای شرق هنگام ظهور اسلام، ایرانیان ساسانی بر فلات ایران تا رود مرغاب در (شمال) شرق تسلط داشتند و مرکز امپراتوری ایشان سرزمین عراق و پایتختشان شهر «مداین»، یا «تیسفون» واقع برکرانه دجله بود. [3]
یاقوت حموی در گزارشی، سرزمین عراق را دل ایرانشهر یعنی قلب سرزمین های مملکت فرس دانسته و نوشته است:
سرزمین فارس در قدیم و قبل از اسلام، مابین نهر بلخ تا آذربایجان و ارمنستان تا فرات تا عمان و مکران تا کابل و طخارستان بوده است. [4]
البته برخی ایرانیان بنابه دلایلی، در شهرهای تازه تأسیس عراق مانند کوفه و بصره ساکن شدند و با اهل بیت (علیهم السلام) در ارتباط بودند که به آنان نیز در این مقاله اشاره می شود.
باید یادآوری کرد که بی تردید امام حسن (ع) با ایرانیان ارتباط داشته اند؛ زیرا آن حضرت افزون بر حضور در عراق (به مدت بیش از پنج سال) که ایرانیان بسیاری در آن ساکن بودند، در مدت خلافت کوتاه مدتشان نیز با ایرانیان ارتباط داشتند. در این نوشتار، نخست از روابط امام با ایرانیان تا دوران خلافت سخن گفته خواهد شد و پس ازآن چگونگی ارتباط در عصر خلافت و درنهایت نیز درباره روابط آن حضرت تا شهادت مطالبی آورده می شود.
الف) مناسبات تا پیش از خلافت
1- سفر امام به ایران
یکی از مطالبی که درباره امام حسن (ع) و ایران در برخی منابع انعکاس یافته و پژوهش گران شیعی به شدت به آن تردید دارند، سفر آن حضرت به منطقه طبرستان در شمال ایران است. مطابق گزارشی، امام حسن و امام حسین (ع) در فتح برخی از نقاط ایران شرکت داشته اند. در این باره، برخی تاریخ نگاران آورده اند:
عثمان بن عفان، سعید بن عاص اموی را در سال 29 هجری والی کوفه کرد. مرزبان توس به وی و به عبدالله بن عامر کریز که والی بصره بود، نامه نوشت و آن دو را به خراسان فراخواند. پس سعید به جنگ طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین فرزندان علی بن ابی طالب (ع) نیز با وی بودند. [5]
ابونعیم اصفهانی نیز دراین باره می نویسد:
حسن به عنوان رزمنده وارد اصفهان شد و از آنجا به عزم ملحق شدن به مبارزان جرجان (نزدیک گرگان امروزی) عبور کرد. [6]
سهمی نیز چنین گزارشی را آورده است. [7] باید گفت: در این گزارش، به حرکت این دو امام از مدینه به کوفه اشاره نشده است. بلا ذری (م 279 ق) بدون ذکر سند، با تعبیر «فیما یقال» به این سفر اشاره کرده، می نویسد:
...پس سعید بن عاص به جنگ طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین فرزندان علی بن ابی طالب (ع) نیز با وی بودند. [8]
طبری (م 310 ق) نیز می نویسد:
در سال سی، سعید بن عاص با تنی چند از صحابه هم چون حسن و حسین، حذیفه بن یمان، مالک اشتر و. . . به همراه سپاهی از کوفه به قصد خراسان راه افتادند. . . [9].
گزارش طبری را تاریخ نگاران بعدی چون ابن اثیر، ابن کثیر و ابن خلدون با اندک تفاوت در عبارات نقل کرده اند. در این گزارش، حنش بن مالک فردی مجهول و علی بن مجاهد نیز کذاب و جاعل حدیث و علی بن محمد مدائنی نیز با عنوان شخصی معرفی شده است که در نقل حدیث قوی نیست. [10] گزارش سهمی نیز تردیدآمیز است. وی می نویسد: «از اصحاب پیامبر (ص) که به جرجان آمده اند، حسین بن علی، عبدالله بن عمر و حذیفه بن یمان هستند و گفته شده حسن بن علی نیز آمده». [11] ضمن آن که سخن سهمی مستند نیست و زمان حضور آنان نیز مشخص نشده است.
درباره سفر حسنین (علیهما السلام) به ایران، اولیاء الله آملی و به تأسی از وی، مرعشی در صحت این اخبار تردید و آن ها را رد کرده اند. آملی با اشاره به شاخ و برگی که به این خبر در افواه عمومی و باورهای اهالی مازندران داده شده، می نویسد:
حضور حسنین در سپاه سعید از دو جهت مردود است: نخست آن که در سال شماری زندگانی این دو معصوم، اشاره ای به سفر آنان به طبرستان نشده است. دیگر آن که حضور ایشان به همراه مالک اشتر نخعی که به دشمنی با خلیفه سوم مشهور بود در سپاه والی وی صحیح نیست. [12]
ضمن آن که هیچ ارتباطی از اهالی مازندران با این دو امام و احیاناً اظهار ارادت به آن ها در این دوران ثبت نشده است و در شمار یاران حسنین (علیهما السلام) نامی از طبری ها نیست. از این گذشته، صرف این که محمد بن جریر طبری در شرح لشکرکشی های سعید به خراسان، از حضور آنان یاد کرده، به معنای همراهی نیست. علامه سیدجعفر مرتضی عاملی از پژوهش گران معاصر، پذیرش این گونه گزارش ها درباره سفر حسنین (علیهما السلام) به ایران برای شرکت در فتوحات را رد کرده است. [13] به نظر می رسد نقل چنین اخباری برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات خلفا، ساخته شده باشد. جز این مطلب یاد شده، از امام حسن (ع) و ایرانیان تا دوران خلافت امام علی (ع) و حضور آن حضرت در عراق، اطلاعی در دست نیست.
2- اقامت در عراق
امام حسن (ع) پس از شروع خلافت پدر بزرگوارش، همراه آن حضرت و پس از دفع غائله ناکثین (اصحاب جمل)، در کوفه مستقر شدند. در این شهر تازه تأسیس، ایرانیان بسیاری ساکن بودند. بنابه گزارشی، تعداد موالی در کوفه بالغ بر بیست هزار نفر بود و آنان بازار شهر را در اختیار داشتند. اینان به عنوان بخشی از مسلمانان، در تحولات سیاسی- اجتماعی عصر خلافت امیرمؤمنان نقش داشتند. امام علی (ع) در مقایسه با خلفای پیشین، ارتباط نزدیک و بسیار محبت آمیزی با موالی و ایرانیان برقرار کردند. [14] آن حضرت با اصلاحات اجتماعی و مساوات نژادی، بذر دوستی اهل بیت (علیهم السلام) را در دل آنان افکند؛ چنان که برخی همانند میثم تمار که آزادکرده آن حضرت بود، به مقام مصاحبت با امام علی (ع) دست یافت. نمونه دیگر آن رشید هجری از یاران نزدیک و بلندمرتبه حضرت بود. او در دین داری به جایی رسید که از برگزیدگان شیعه گردید. وی جان خود را در راه دفاع و حمایت از اهل بیت (علیهم السلام) گذاشت و به دستور زیاد بن ابیه در کوفه مُثله گردید و به دار کشیده شد. [15]
حضور موالی (ایرانیان) در کوفه، در زمان فتوحات مسلمانان و پس از آن، روند سریعی یافت؛ به گونه ای که در زمان حکومت معاویه (40- 60 ق) جمعیت آنان بالغ بر بیست هزار نفر گردید. [16] گویند هنگامی که معاویه از فزونی آنان آگاهی یافت، وحشت زده شد و قصد کشتن آنان را داشت اما با مشورت احنف بن قیس از بزرگان قبیله بنی تمیم از این تصمیم منصرف شد. [17]
موالی در کوفه کنار منبر امام علی (ع) می نشستند. و افرادی از بزرگان عرب، مانند اشعث بن قیس کندی که تعصب خاص عربی گری داشتند، به حضور موالی و حمرا (ایرانیان) در اطراف امیرمؤمنان (ع) اعتراض می کردند. و از این که موقعیت اشراف قبایل با آنان برابر شده، خشمگین بودند. [18] اشعث می گفت:
ای امیرالمؤمنین، این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کرده اند و تو جلو این ها را نمی گیری.
سپس خشمگینانه گفت: «امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است!»
علی (ع) فرمود:
این شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند و آن ها (موالی و ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می نمایند و آن گاه از من می خواهند که آن ها را طرد کنم تا از ستمکاران باشم. قسم به خدا که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا (ص) شنیدم فرمود: «به خدا هم چنان که در ابتدا شما، ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، در آینده ایرانیان به خاطر اسلام شما را با شمشیر خواهند زد». [19]
امام حسن (ع) در کنار پدر بزرگوارش با ایرانیان ساکن در کوفه ارتباط داشتند، نیز در مسیر صفین در مناطق ایرانی نشین همانند مداین و شهر انبار، توقف کردند و با ایرانیان دیدار نمودند. گزارش هایی نیز از هدایای دهقانان به امام رسیده است. بنابه نقل هیثم بن عدی از عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، وی درباره نیازهای برخی دهقانان [20] ایرانی در عراق با امیرمؤمنان (ع) صحبت کرد. آن حضرت پس از حل مشکل دهقانان ایرانی، از پذیرش چهل هزار درهم به عنوان قدردانی خودداری کرد و فرمود:
انا قوم لانأخذ علی معروف ثمناً؛
ما خاندان به خاطر نیکی که انجام می دهیم، بها و پولی دریافت نمی کنیم. [21]
امیرمؤمنان (ع)، در ضمن تماس با مردم عراق، با گروهی از دهقانان اهل سواد[22] روبه رو شدند که قبل از فتح این سرزمین زیر سلطه خاندان کسرا بودند. اینان پس از استقرار آن حضرت در کوفه که در پی نبرد جمل صورت گرفت، برای تهنیت نزد آن حضرت آمده بودند و چون تعداد ایشان زیاد بود، به دستور امام، نماینده و سخن گویی به نام «نرسا» تعیین کردند. طی گفت گوهایی که آنان با امیرمؤمنان داشتند، امام پرسیدند که چند نفر از خاندان کسرا، بر ایشان حکومت داشته اند. پاسخ دادند: 32 پادشاه. آن حضرت از سیرت و روش حکومتی آنان پرسیدند. نرسا گفت: «روش آن ها در کارهای بزرگ یکسان بود تا این که خسرو پسر هرمز (خسروپرویز) به پادشاهی رسید و به جمع مال و ثروت پرداخت و بر خلاف پیشینیان ما رفتار کرد. آنچه مال مردم بود ویران نمود و آنچه را مال خود بود آباد کرد و چندان مردم را خوار نمود و ایرانیان را زیر فشار گذاشت که بر وی شوریدند و به قتلش رساندند. . . » امام پس از شنیدن پاسخ آنان، خطاب به این دسته از ایرانی ها فرمودند:
خدا به حق انسان ها را آفرید و از هر انسانی جز عمل به حق راضی نیست. در سلطنت الهی، مایةةة تذکری است از آنچه خداوند عطا کرده و آن این که مملکت بدون تدبیر قوام ندارد و حتماً باید حکومتی برپا باشد و کارها در صورتی وحدت می پذیرد که متأخران به گذشتگان بد نگویند. پس هرگاه افراد متأخر به گذشتگان بد گفتند و با روش نیکوی آنان مخالفت ورزیدند، هم خود را نابود کردند و هم دیگران را.
آن گاه امیرمؤمنان (ع) بزرگ آنان «نرسا» را بر خودشان امیر کرد. [23] این دیدار نشانه توجه ایرانیان به خیرخواهی خلیفه مسلمانان بود.
به نقل ابن اعثم، هنگامی که امیرمؤمنان (ع) به ساباط مداین رسیدند، طایفه ای از دهقانان نزد آن حضرت آمدند و حاجات خویش را عرضه داشتند. پس امیرمؤمنان ارباب حاجات را بنواخت و از آن جا حرکت کرده، به موضعی فرود آمدند که آن جا کوشک ها و سراهای کسرا بود. [24] بنابه گزارش یعقوبی، امام در مسیر صفین به مداین وارد شدند:
«فلقیه الدهاقین بالهدایا»؛
دهقانان هدایایی نزد آن حضرت آوردند «فردها و قال نحن أغنی منکم بحقّ أحق بأن نفیض علیکم»؛ آن حضرت نپذیرفتند و چون از علت امتناع پرسیده شد فرمودند: ما سزاوارتر به دادن هدیه بر شما هستیم و بی نیاز از شما. [25]
امام در مداین (پایتخت ساسانیان) به مشاهده تاق کسرا پرداختند و نماز خواندند. آن گاه به یکی از فرماندهانش به نام حارث همدانی فرمان دادند تا مردم مداین را برای شرکت در نبرد با معاویه فرا بخواند. او با صدای رسا اعلام کرد: «هرکس برای رفتن به جنگ آماده است در نماز عصر امیرمؤمنان حاضر شود. » با اعلام آمادگی اهل مداین، امام علی (ع) خود شهر را ترک کردند، اما عدی بن حاتم طایی را برای بسیج نیرو نگاه داشتند و او طی سه روز با هشتصد نفر به امام پیوست. پسرش یزید بن عدی نیز پس از او با چهارصد نفر از اهل مداین به آن حضرت پیوست. [26]
استقبال مردم انبار از امیرمومنان (ع)، از دیگر مواردی است که می توان در عصر خلافت آن حضرت بدان اشاره کرد. امیرمؤمنان (ع) در سال 36 هجری، هنگام عزیمت به جنگ صفین، دو روز در انبار اقامت فرمود. [27] در آن جا دهقانان ایرانی «بنوخوش نوشک» (شربت پاک)[28] از ایشان استقبال کردند و از مرکب هایشان پیاده شدند و در رکابش شروع به دویدن کردند. امیرمؤمنان به آن ها فرمود: «این چهارپایان را که آورده اید برای چیست و از این کار که می کنید (پیاده شده اید و می دوید) چه قصدی دارید؟» گفتند: «رسم و عادت ما این است که بدین وسیله فرمان روایان خود را بزرگ می داریم و آن ها را احترام می کنیم. اما این چارپایان پیشکش برای شماست. برای شما و مسلمانان غذا آماده کرده و برای چارپایان هم علوفه بسیار فراهم آورده ایم. »
آن حضرت فرمود:
«این که می گویید رسم شماست که فرمان روایان را این گونه احترام کنید؛ به خدا سوگند دویدن شما برای فرمان روایان سودی ندارد، فقط شما خود را به زحمت می اندازید. دیگر این گونه برخورد نکنید! اما اگر دوست دارید چارپایان را از شما بگیریم، ما آن ها را به حساب خراجتان از شما می پذیریم. خوراکی هم که برای ما تهیه کرده اید، خوش نداریم که چیزی از مال شما را جز با پرداخت بهای آن بخوریم. » گفتند: «ای امیرمؤمنان، ما آن را ارزیابی می کنیم و سپس بهایش را خواهیم گرفت. » فرمود: «اگر بهایش را معلوم نکنید ما به همان آذوقه ای که خود داریم اکتفا می کنیم. » گفتند: «ای امیرمؤمنان، ما مولایان، صاحب اختیاران و خواجگانی نام دار از اعراب داریم؛ آیا ما را از این که به ایشان پیشکش دهیم و آنان را از این که چیزی از ما بپذیرند نیز منع می کنید؟» فرمود: «همه اعراب دوست داران شما هستند، اما به هیچ یک از مسلمانان روا نیست که پیشکش شما را بپذیرند و اگر کسی چیزی از شما به زور غصب کند، به ما خبر دهید. » آن گاه به راه خود ادامه دادند. [29]
در گزارش دیگر آمده است:
با ورود امام علی (ع) به شهر انبار، اهل آن استقبال گرمی از آن حضرت به عمل آورده، هدایا نزول و علوفه آوردند و اسباب نیکو پیش کشیدند. امیرمؤمنان پرسید: «این اسباب و اطعمه را چرا آورده اید؟» گفتند: «ما را عادت چنین رفته است که امیران و بزرگان را از این جنس خدمت کاری ها می کنیم و طعام ها و هدیه ها نثار می سازیم، این است که پیش امیرمؤمنان آورده ایم. » حضرت فرمود: «اسباب قبول می کنم، به شرط آن که بهای آن از اخراج شما محسوب داریم و طعام ها را بها بدهیم. » گفتند: «نیکو نباشد که ما بهای طعام بستانیم؛ اگر امیرالمؤمنین به وجه نزل قبول نمی فرماید، ما را در لشکر امیرمؤمنان آشنایان و دوستان است، دستور فرماید تا این طعام ها نزدیک ایشان فرستیم. » فرمود: «چنان کنید؛ چه شما را از آن که دوستان خویشتن را به طعام مراعات کنید، منعی نیست لیکن اگر کسی که از خدمت کاران من از شما چیزی خواهد اندک و بسیار، مرا اعلام دهید. [30] امام علی (ع) دو روز در انبار توقف کردند و پس از آن به سمت صفین حرکت نمودند. [31]
ابوالهیاج عبدالله بن ابی سفیان گزارش کرده است:
دهقانی از دهقانان سواد، بردی (لباس) به من داد و مانند آن را به یکی از حسنین (علیهما السلام) اهدا کرد. امام علی (ع) روز جمعه برای ایراد خطبه در مداین ایستاد. در این هنگام دو برد را بر تن امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مشاهده کرد. مرا نزد آن دو فرستاد و گفت: «این برد چیست؟» حسن (ع) گفت: «دهقانی از دهقان های سواد عراق آن را به ما هدیه داده است. » امام علی (ع) آن را گرفته، در بیت المال قرار داند. [32] چون بر این باور بودند که مسلمانان نیازمندتر به این بردها هستند و نیاز عمومی بر نیاز فرزندانش مقدم است.
این گونه گزارش ها، حاکی از شناخت برخی ایرانیان از اهل بیت (علیهم السلام) و مناسبات با ایشان است.
بنابه نوشته ابن شهرآشوب، مجوس (زردشتیان) و غیرمسلمانان عراق، روز نوروز جام های طلایی که در آن شکر بود، به حضرت علی (ع) هدیه دادند. حضرت شکرها را در میان یاران خود تقسیم کردند و آن ها را جزو جزیه ایشان حساب نمودند دهقانی جامه ای که از طلا بافته شده بود برای حضرت فرستاد. عمرو بن حریث آن را از وی به چهار هزار درهم خرید تا پول آن را زمان دریافت عطا بپردازد. [33] گفتنی است که امام حسن (ع) با پدر بزرگوارشان در این سفرها همراه بودند.
ب) مناسبات در عصر خلافت:
عصر خلافت امام حسن (ع) بسیار کوتاه مدت و حدود شش یا هفت ماه بیش تر (21 رمضان سال 40 ربیع الاول 41 ق) به طول نینجامید. [34] در واقع این دوره، امتداد زمان خلافت امام علی (ع) است؛ زیرا در نحوه اداره جامعه اسلامی، تغییر عمده ای حاصل نشد و همان کارگزاران پیشین آن حضرت بر سر کار بودند و امام حسن (ع) والیان پدر بزرگوارش را ابقا کردند. [35]
برخی از این کارگزاران امام حسن (ع) تا پس از تثبیت قدرت معاویه، بر سر کار بودند و معاویه آنان را برکنار کرد. اینان بودند که از مردم برای امام بیعت گرفتند؛ چنان که مردم فارس به وسیله استاندارش، زیاد بن عبیدالله ثقفی با آن حضرت بیعت کردند. بصره و مداین و سرتاسر عراق نیز با کوفه در بیعت آن حضرت هماهنگ گشتند. حجاز و یمن نیز به دست فرمانده بزرگ امام علی (ع) جاریة بن قدامه تمیمی بیعت کردند. افزون بر این ها، هر کس از زبدگان و برگزیدگان مهاجرین و انصار که در این مناطق می زیست بیعت او را پذیرفت. [36] آخرین کارگزار امام بر بصره، ابوالأسود دوئلی بود. وی از یاران و شیعیان برجسته آن حضرت به شمار می آمد و قبلًا نیز مسئولیت هایی را بر عهده داشت. [37] وی از بصریان برای امام حسن (ع) بیعت گرفت. برخی ابوالأسود را ایرانی دانسته اند اما دلایل قانع کننده ای دراین باره وجود ندارد. گفتنی است بخش اعظمی از ایران در آن زمان از طریق بصره اداره می شد.
امام حسن (ع) در این دوره با توجه به گرفتاری هایی که معاویه برای آن حضرت به وجود آورده بود، همانند پدر بزرگوارش نتوانست توجه خود را به خارج از عراق از جمله ایران معطوف سازد. مهم ترین دل مشغولی امام در این دوره، دفع توطئه معاویه بود. جریان تجهیز نیرو برای مقابله با شامیان و جریان صلح آن حضرت با معاویه، دیگر مسائل را تحت الشعاع قرار داده بود. ازاین رو در منابع، از مناسبات آن حضرت با ایرانیان در زمان خلافتش، گزارش چندانی وجود ندارد جز این که برخی آورده اند: «حمرا (ایرانیان) در جریان فراخوانی نیرو برای مقابله با معاویه، از آن حضرت، حمایت کردند». [38] بی شک موالی و ایرانیان تازه مسلمان ساکن کوفه و دیگر شهرهای عراق، در تحولات سیاسی- نظامی، همانند دیگر مسلمانان نقش داشته اند و شرکت آنان در نبردها به همراه اربابان عرب خود پذیرفتنی است.
آن حضرت در ماجرای صلح، در مسیر حرکت برای رویارویی با معاویه، در مداین، پایتخت اشکانیان و ساسانیان، حضور یافتند. [39] زیرا آن حضرت در ساباط توسط فردی خارجی به نام جراح بن سنان اسدی مجروح گردیدند؛ لذا برای بهبود نزد کارگزارش در مداین، سعد بن مسعود ثقفی رفتند. [40] ایرانیان این بخش از قلمرو اسلامی- چه در این سفر و چه در دوران اقامت حسنین (علیهما السلام) در دوران خلافت امام علی (ع) در کوفه، آن حضرات را از نزدیک دیده و بی تردید، در تمایل و ابراز محبت آنان به اهل بیت (علیهم السلام) مؤثر بوده است.
خراج فسا و دارابگرد
خراج دو شهر فسا و دارابگرد در استان فارس از دیگر نکاتی است که می توان آن را به ایران و امام حسن (ع) مرتبط دانست. مطابق برخی گزارش های تاریخی، یکی از شروط صلح امام حسن (ع) با معاویه، گنجاندن خراج فسا و دارابگرد بود؛ [41] این در حالی که مطابق برخی منابع، این شرط را همانند برخی شروط دیگر صلح نامه، نماینده امام عبیدالله بن نوفل افزوده و معاویه آن را پذیرفته. [42] به نقل بلا ذری، معاویه برای قبولاندن صلح به امام، چنین مطرح کرد که حاضر است سالانه علاوه بر یک میلیون درهم، خراج فسا و دارابگرد را نیز در اختیار امام حسن (ع) قرار دهد. [43] بعدها تاریخ نگاران مغرض یا ناآگاه، آن را به عنوان یکی از مواد صلح نامه نقل کردند. [44] زهری از وابستگان دربار هشام بن عبدالملک، از مصادر اصلی تحریف مواد صلح نامه است که اساس آن را تنها شرایط مالی و گرفتن خراج اهواز و دارابگرد ذکر کرده است. شاهد دیگر بطلان پیشنهاد خراج دارابگرد، [45] این است که پس از صلح، سلیمان بن صرد خزاعی در اعتراض به امام حسن (ع) گفت که چرا سهمی برای خود در عطا قرار نداده است. [46]
ج) مناسبات پس از خلافت تا شهادت
ارتباط امام با ایرانیان در این زمان، مستلزم آگاهی از وضعیت شیعه [47] از سال 41 تا 49 هجری است. با سیطره معاویه بر جهان اسلام، او حکومتی پادشاهی بر اساس امپراتوری روم و ایران و به دور از سنت های اسلامی (و بازگشت به آداب و رسوم جاهلی) به وجود آورد. معاویه با ظاهری دین مدارانه، آن را به صورت ابزاری برای سلطه و سرکوب اجتماعی و استثمار و وحشت نظامی به کار برد. [48]
در این دوره، شیعیان در رنج و بلای شدیدی گرفتار آمدند؛ زیرا معاویه در بخش نامه ای به حاکامان خود نوشت: «هرکس از دوستان علی و اهل بیت (علیهم السلام) بود، نام او را از دفاتر کارمندان دولتی حذف و حقوق و مزایای آنان را قطع کنید؛ خانه اش را خراب نمایند و آنان را عقوبت کرده، ذلیل و ناتوان سازید. »[49] در پی چنین سیاستی، برخی شیعیان از کوفه تبعید شدند و گروهی از شامیان جانشین آنان گردیدند.
در این دوره، هرچند احساسات و عواطف شیعیان از مرحله مبارزات پنهان که از آن به آتش زیر خاکستر تعبیر می شود فراتر می رفت، از نگاه امام، نهضت تشیع هنوز برای فعالیت آشکار آماده نبود؛ زیرا معاویه از عواطف قوی شیعیان در بخش هایی از حجاز و عراق به ویژه مردم کوفه کاملًا آگاه بود؛ ازاین رو، به اقداماتی پیش گیرانه دست زد؛ چنان که برخلاف صلح نامه و برای جلوگیری از هرگونه قیامی، از روش های گوناگونی استفاده کرد، مانند جابه جایی جمعیت و تبعید هواداران اهل بیت (علیهم السلام). [50] شدت عمل معاویه در برخورد با شیعیان و هوادران امام در این دوره، موجب گردید تا آن حضرت، به طور پنهانی، هدایت شیعیان را از مدینه بر عهده گیرد.
امام در مدتی که در مدینه بودند، گاهی با شیعیان و هوادارانش که از کوفه برای انجام دادن حج می آمدند، دیدار می کردند. طبیعی است که آن ها حضرت را به عنوان امام خود پذیرفته، در کار دین داری خود از ایشان بهره می بردند. [51]
در گزارشی آمده است: برخی بزرگان هوادار اهل بیت (علیهم السلام)، در کوفه جلسات مخفی داشتند و با مدینه در ارتباط بودند. [52] در این دوره، از ارتباط ایرانیان با امام حسن (ع) اخباری در دست نداریم؛ جز آن که برخی از ایرانیان واکنش هایی بر ضد امویان و در حمایت از اهل بیت (علیهم السلام) انجام دادند که بدان ها اشاره می شود.
عکس العمل ایرانیان در برابر سبّ امام علی (ع)
سب و لعن امام علی (ع) از اقدامات ناشایست و بدعت های معاویه در دوران خلافتش، بود. او و دیگر امویان، برای رسیدن به اهداف خود، تمام راه های ممکن را طی کرده، از تمام امکانات خود بهره می گرفتند. بعد فرهنگی، از راه های ممکن مؤثر برای این کار بود؛ ازاین رو، آنان از کانال فرهنگی وارد شدند و ضمن تلاش برای انتشار فضایل عثمان و دیگر خلفا، به سب و لعن امیرمؤمنان و تحمیل آن بر تمام جهان اسلام پرداختند.
معاویه جمله «خداوندا ابوتراب از دین تو منحرف شده و راه تو را بسته و مسدود کرده است پس او را سخت لعن کن و به عذابی دردناک گرفتار ساز را بر تمام عالم اسلامی نوشت و کارگزارنش تا دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز (حک: 99- 101 ق) به این بخشنامه استناد می کردند. [53] بنا به نوشته مسعودی، معاویه می خواست این رسم را به صورت یک سنت درآورد؛ سنتی که همه چیز و همه جا را بپوشاند و مردمان با آن زندگی کنند و جزیی از عقیده و دین ایشان باشد و با آن پیر شوند سپس با آن از دنیا بروند. [54] ازاین رو، در تمام مدت نزدیک
یک قرن حکومت آنان، در اقصی نقاط امپراتوری اسلامی به عنوان یک دستورالعمل حکومتی بود و در اجتماعات مسلمانان به ویژه در نماز جمعه به سب آن حضرت اقدام می کردند.
سیاست بنی امیه، سلطه بر مسلمانان بود. آنان برای رسیدن به مقاصد خود، سعی می کردند چهره شاخص اهل بیت (علیهم السلام) را مخدوش جلوه دهند و فضایل وارد شده در سخنان رسول خدا (ص) را بپوشانند تا راحت تر بر مقدرات امت اسلامی چیره شوند. غالب مردم نیز که شناخت درستی از اهل بیت (علیهم السلام) نداشتند، تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین امویان و کارگزاران ایشان و ترس از آن ها قرار گرفتند و سب امام را برای مدتی طولانی نهادینه کردند.
گویند گروهی از بنی امیه به معاویه گفتند: «تو به آرزویت رسیدی؛ چه بهتر که دیگر دست از لعن علی برداری!» معاویه پاسخ داد: «نه به خدا سوگند دست برنمی دارم تا بر آن کودکان بزرگ شوند و بزرگان پیر گردند و سرانجام هیچ گوینده ای فضیلتی را از او یاد نکند!»[55]
بنابه گزارش برخی تاریخ نگاران، چون عمر بن عبدالعزیز (حک: 99- 101 ق)، لعن امام علی (ع) را بر منابر منع کرد، برخی شهرها در ایران مقاومت کردند؛ زیرا آنان به تسنن افراطی یا ناصبی گری شهرت داشتند. [56]
یاقوت حموی در مورد گستره عمل سب و لعن بر امام علی (ع)، می نویسد:
علی بن ابی طالب بر منابر در شرق و غرب لعن می شد و تنها یک شهر از این عمل سر باز زد. سیستان تنها شهری بود که جز یک بار بر منابر آن امیرمؤمنان لعن نشد. مردمان آن دیار در عهدنامه خودشان با مأموران دولتی اموی، عهد بستند که کسی در سرزمین آنان مورد لعن قرار نگیرد. . . کدام شرافتی از این برتر و بزرگ تر که آنان از لعن برادر رسول خدا (ص) خودداری کردند با این که بر منابر حرمین یعنی مکه و مدینه این کار صورت می گرفت. [57]
سب امام علی (ع)، در پاره ای از نقاط ایران اعتراض هایی را برانگیخت. در منابع، گزارش هایی از خودداری برخی شهرها از این کار ناشایست وجود دارد که بدان ها اشاره می شود:
از شهرهای ایران که زیر بار سب امیرمؤمنان (ع) نرفتند می توان از غور، قزوین و خوارزم یاد کرد. گویند اهل غور هرگز به دستور معاویه و دیگر امویان دایر بر سب و لعن امیرمومنان (ع) گردن ننهادند. در گزارشی آمده در زمان بنی امیه در تمام سرزمی های اسلامی بر سر منبر، اهل خاندان رسالت را لعنت کردند مگر غور که والیان بنی امیه بدان ولایت راه نیافتند. [58]
در قزوین یکی از عمال اموی (از کارگزاران خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق) بر منبر، امام علی (ع) را لعن کرد. در پی آن فردی به نام حبیش بن عبدالله برخاست و شمشیر کشید و عامل را بر منبر کشت. به دنبال آن لعن آن حضرت در آن شهر قطع شد. [59] اهل قزوین تا رسمیت یافتن تشیع در ایران عهد صفویه (ح 1135 907 ق) از شهرهای مشهور سنی نشین محسوب می شدند.
خوارزم نیز از جمله ولایاتی بود که مردم آن ننگ سب امیرمؤمنان (ع) را برنتافتند. بنابه خبری، «جمله جهان عوام، کالانعام متقلد این بدعت گشته بودند؛ مگر در خوارزم که تحمل اهانت نکردند و این عار بر خود برنگرفتند». [60] البته دوری خوارزم و غور از مرکز خلافت اموی و عدم دست رسی آسان حاکمان بنی امیه به مخالفان خلفا، عامل مهمی در حرکات جسورانه هوادار اهل بیت در آن مناطق بود، در حالی که تبلیغات منفی معاویه و جانشینانش بر ضد اهل بیت آن چنان ریشه دوانیده بود که جزو باور مردم شده بود.
شاید نخستین اعتراض به این عمل زشت در کوفه صورت گرفت که در فاصله اندکی از شهادت امیرمومنان (ع) کارگزاران معاویه چون مغیره بن شعبه و پس از او زیاد بن ابیه به سب و لعن امام می پرداختند. برخی از شیعیان و شیفتگان آن حضرت که تحمل ناسزاگویی به آن حضرت را برنمی تافتند، در برابر آن موضع می گرفتند که تاوان سنگین آن را نیز پرداختند. شهادت حجر بن عدی یک نمونه از آن هاست. [61]
نتیجه
1- در عصر امام حسن (ع)، در ایران هنوز کانون های شیعه پدید نیامده بود و اغلب شیعیان در عراق به ویژه در کوفه متمرکز بودند و با امام ارتباط داشتند.
2- تنها گزارشی که در قبل از خلافت امام حسن (ع) می توان آن را با ایران مرتبط دانست، سفر آن حضرت به ایران است که نه تنها مشهور نیست بلکه خدشه پذیر نیز هست.
3- کارگزاران امام حسن (ع) بر ایرانیان همان کارگزاران پدرش امام علی (ع) بودند.
4- معاویه پس از تثبیت قدرت خود، فشار زیادی را بر امام حسن (ع) و یارانش وارد می ساخت. ازاین رو روابط امام با پیروانش در تنگنای شدیدی قرار گرفت.
منابع
1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش اعلمی، بیروت: 1415 ق.
2- ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، دائره المعارف العثمانیه، بیروت: دارالفکر، 1372-
3- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، به کوشش عبدالله قاضی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407 ق.
4- ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد (م 808)، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1408 ق.
5- احمد بن ابی یعقوب (م 284 ق) تاریخ یعقوبی، قم: اهل بیت (علیهم السلام).
6- احمد بن عبد ربه، العقد الفرید، به کوشش ابراهیم الابیاری و عمر تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، بی تا.
7- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، بیروت: دارالمعرفة، بی تا.
8- امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ناشر: بیروت: دارالتعارف، 1403 ق.
9- بغدادی، یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1995 م.
10- بلاذری، أبوالحسن أحمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 1988 م.
11- بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (م 279)، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1417 ق.
12- تاریخ جرجان، سهمی، به اهتمام محمد عبد المعین خان، بیروت، عالم الکتب، 1407-
13- تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348
14- ترکمن آذری، پروین، شیعیان تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران، تهران: مؤسسه شیعه شناسی، 1383-
15- ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، قم: دارالکتاب، 1410 ق.
16- جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امام شیعه، چاپ دوم، قم: انصاریان، 1377-
17- حسین مونس، اطلس تاریخ اسلام، ترجمه آذرتاش آذرنوش، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1385 ش.
18- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتاب العربی.
19- رافعی، تصحیح عزیزالله عطاردی، التدوین فی اخبار قزوین، بیروت: دارالکتب العلمیه
20- رنجبر، محسن، مواضع امام علی (ع) در برابر فتوحات خلفا، مجله تاریخ در آیینه پژوهش.
21- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، ج 2، تهران: امیرکبیر، 1373 ش.
22- شریف قرشی، باقر، حیاة الإمام الحسن بن علی، بیروت: دارالبلاغة، 1413 ق.
23- شیخ کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، 1362 ش.
24- شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
25- طبری، أبوجعفر محمد بن جریر (م 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، چاپ دوم، 1387-
26- عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام المجتبی، تهران: عطارد، بی تا.
27- علامه مجلسی، بحار الانوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلامیه، تهران: 1363 ش.
28- کشف الغمة فی معرفة الأئمة، قم: نشر رضی، 1421 ق.
29- مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد، ترجمه نمائی و همکاران، مشهد: آستان قدس رضوی، 1377 ش.
30-مجموعه آثار استاد شهید مطهری
31- مردم شناسی کوفه
32- مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد، بیروت: الرساله، 1415 ق.
33- مستوفی، احمد و عباس زریاب، اطلس تاریخی ایران، زیر نظر سیدحسین نصر، تهران: دانشگاه تهران، 1350.
34- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، چاپ دوم، قم: دارالهجره، 1409 ق.
35- مقدسی، یدالله، باز پژوهشی تاریخ ولادت و شهادت معصومان (علیهم السلام)، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.
36- منتظرالقائم، اصغر، تاریخ امامت، قم: دفتر نشر معارف، 1384-
37- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1422 ق.
پی نوشت ها
[1] نك: كلينى، الكافى، ج 1، ص 461؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 482- 462؛ يدالله مقدسى، بازپژوهشى تاريخ ولادت و شهادت معصومان:، ص 246- 287.
[2] اطلس تاريخى ايران، زير نظر سيدحسين نصر، احمد مستوفى، عباس زرياب، تهران، دانشگاه تهران، 1350، نقشه شماره 8؛ از زمان شاپور دوم ساسانى تمام كرانههاى غربى خليج فارس به اطاعت ايران در آمده بود قبايل ساكن بحرين و دستهاى از قبيله بكر بن وائل زير نفوذ مستقيم ايران بودند. حكومت بحرين بزرگ نيز زير نظر مستقيم ايران اداره مىشد.( تاريخ ايران كمبريج، ج 4، ص 129؛ تاريخ مردم ايران، ج 2، ص 17- 20؛ تمدن ايران ساسانى، ص 379؛ ايران در زمان ساسانيان، ص 650- 655.
[3] حسين مونس، اطلس تاريخ اسلام، ص 52.
[4] ابو عبد الله ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، 289، ج 4، ص 227.
[5] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، فتوح البلدان، ص 92؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 333 ابناثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 1096.
[6] ابونعيم اصفهانى، ذكر اخبار اصفهان، ج 1، ص 44، 47.
[7] تاريخ جرجان، ص 46.
[8] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، فتوح البلدان، ص 330.
[9] محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 3، ص 323.
[10]رازى، كتاب الجرح و التعديل، ج 6، ص 116؛ تهذيب الكمال، ج 21، ص 118- 119؛ نك: مواضع امام على( ع) در برابر فتوحات خلفا، محسن رنجبر، ص 53 به بعد( مجله تاريخ در آيينه پژوهش، ج 2.)
[11] تاريخ جرجان، ص 7.
[12] تاريخ رويان و مازندران، ص 35.
[13]الحياه السياسيه للامام الحسن، ص 117.
[14] ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، ج 2 ص 499؛ وقعه صفين، ص 14.
[15] همان، ص 327.
[16] الحياه الاجتماعيه و الاقتصاديه فى الكوفه، ص 87.
[17] ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 3، ص 361.
[18] نك: مردم شناسى كوفه، مجله مشكواه، ش 53.
[19] ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، ص 341، نك: مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 14، ص 129.
[20] دهاقين جمع دهقان كه معرب دهگان است و معناى آن كدخدا است نه كشاورز عادى، رئيس روستا، بازرگان، بزرگ ده را نيز دقان گويند.( فرهنگ ابجدى، عربى، ص 400).
[21] ( 3). احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق محمودى، ج 2 ص 53.
[22] نك: وقعه صفين، ص 12- 14؛ احمد بن داود دينورى، الاخبار الطوال، ص 154؛ رجل من عظماء دهاقين العراق يسمى نرسى؛ نك: فروغ ولايت، ص 475- 476.
[23] نهج السعاده، ج 1، ص 467 ش 134؛ محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، ج 32، ص 358.
[24] احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى، ص 501.
[25] احمد بن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى: ج 2، ص 130.
[26] شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 202.
[27] وقعه صفين، ص 143- 144؛ احمد بن داود دينورى، الاخبار الطوال، 167.
[28] و كان فى مدينة الأنبار دهاقين من الفرس يدعون بنو« خوش نوشك» أى الشراب الطيب، فاستقبلوه ببراذينهم( بغالهم) موسوعه التاريخ الاسلامى، ج 5، ص 92.
[29] وقعه صفين، ص 144؛ محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، ج 32، ص 423.
[30] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، فتوح البلدان، ص 510.
[31] ابوعبد الله ياقوت حموى، معجم البلدان، 1، ص 257؛ وقعه صفين، ص 143- 144؛ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 203؛ احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 2، ص 555؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 478؛ المعيار و الموازنه، 133. انبار در ده فرسنگى بغداد شهرى است كه فارسيان آن را فيروز شاپور اول نام نهاده بودند. گويا از اين رو به انبار شهرت يافت كه انبارهاى جو و گندم در آن قرار داشتند. برخى نيز عقيده دارند كه چون بخت النّصر( پادشاه بابل)، اسراى عرب را در آن جمع آورى( انبار) انبار كرده بود بدين نام معروف گرديد.
[32] تاريخ مدينه دمشق، ج 42، ص 478.
[33] مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 111.
[34] ابن عبد ربه اين مدت را هفت ماه و هفت و روز دانسته است.( العقد الفريد، ج 5، ص 110).
[35] شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 9، اعيان الشيعه، ج 1، ص 567؛ محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، ج 44، ص 54؛ قرشى، حيات الحسن، ج 2، ص 38.
[36] آل ياسين، صلح امام حسن، ص 85.
[37] ابو الفرج اصفهانى، الاغانى، ج 22، ص 301؛ كه او كاتب ابن عباس بود.
[38] همان، ص 73
[39] ابو مخنف، مقتلالحسين، ص 268؛ شريف مرتضى، تنزيه الانبياء، ص 222؛ اربلى، على بن عيسى، كشف الغمه، ج 2، ص 62. خطيب بغدادى، شرح حال هفت نفر از امامان شيعه را كه گذارشان به مداين يا بغداد افتاده را آورده است.( نك: تاريخ بغداد)
[40] احمد بن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 150.
[41] احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 290؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 405؛ ابن خلدون، العبر، ج 2، ص 648.
[42] احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 290- 292.
[43] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 41- 42.
[44] نك: احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 158؛ جعفريان رسول، حيات فكرى سياسى، ص 99- 100؛ عطاردى عزيز الله، مسند المجتبى، ص 278؛ مادلونگ، جانشينى محمد، ص 448.
[45] اكنون در ورودى شهر داراب تابلويى با عنوان" به شهر امام حسن( ع) خوش آمديد" نصب شده است؟!!.
[46] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 46؛ محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 29؛ جعفريان رسول، حيات فكرى سياسى، ص 163.
[47] همان، ص 167.
[48] مادلونگ، جانشينى محمد، ص 447
[49] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 15- 16؛ مقدسى، البدأ و التاريخ، ج 6، ص؛ 5؛ اصغر منتظر القائم، تاريخ امامت، ص 106.
[50] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 14
[51] جعفريان رسول، حيات فكرى سياسى، ص 167
[52] محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 4، ص 144.
[53] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 56- 57.
[54] ابو الحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 33.
[55] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 57
[56] نك: رسول جعفريان، مقالات تاريخى، دفتر دوم، ص 304 به بعد كه در آن به مواردى از افراطگرايى و ناصبىگرى مردم اصفهان در سدههاى نخستين هجرى اشاره كرده است.
[57] ابوعبدالله، ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 190.
[58] روضات الجنات، ص 258.
[59] مختصر كتاب البلدان، ص 284؛ رافعى، التدوين، ص 53؛ تاريخ سياسى شيعيان، ص 56.
[60] تاريخ رويان، ص 52.
[61] احمد بن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، 160- 161.
ابومحمد حسن بن علی بن ابی طالب (ع) ملقب به مجتبی، در روز پنجشنبه پانزدهم ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در مدینه منوره از حضرت زهرا (س) متولد شدند. مدت عمر آن حضرت 47 سال بود که هفت سال آن با جدش رسول الله (ص)، سی سال با پدر بزرگوارش و ده سال نیز دوران امامت آن حضرت بود. مدت خلافت امام حسن (ع) حدودهفت ماه بود. سرانجام آن حضرت در 27 روز چهارشنبه در 28 صفر سال 50 هجری بر اثر مسمومیت به دست همسرش جُعده که به تحریک معاویه صورت گرفت، به شهادت رسیدند و در بقیع به خاک سپرده شدند. [1]
معرفی ایرانیان
مقصود از ایرانیان در این مقاله، کسانی هستند که در محدوده قلمرو ساسانیان در آستانه ظهور اسلام ساکن بودند. [2] حسین مونس در کتاب اطلس تاریخ اسلام، محدوده جغرافیایی قلمرو ساسانی را هنگام ظهور اسلام چنین شناسانده است:
در آسیای شرق هنگام ظهور اسلام، ایرانیان ساسانی بر فلات ایران تا رود مرغاب در (شمال) شرق تسلط داشتند و مرکز امپراتوری ایشان سرزمین عراق و پایتختشان شهر «مداین»، یا «تیسفون» واقع برکرانه دجله بود. [3]
یاقوت حموی در گزارشی، سرزمین عراق را دل ایرانشهر یعنی قلب سرزمین های مملکت فرس دانسته و نوشته است:
سرزمین فارس در قدیم و قبل از اسلام، مابین نهر بلخ تا آذربایجان و ارمنستان تا فرات تا عمان و مکران تا کابل و طخارستان بوده است. [4]
البته برخی ایرانیان بنابه دلایلی، در شهرهای تازه تأسیس عراق مانند کوفه و بصره ساکن شدند و با اهل بیت (علیهم السلام) در ارتباط بودند که به آنان نیز در این مقاله اشاره می شود.
باید یادآوری کرد که بی تردید امام حسن (ع) با ایرانیان ارتباط داشته اند؛ زیرا آن حضرت افزون بر حضور در عراق (به مدت بیش از پنج سال) که ایرانیان بسیاری در آن ساکن بودند، در مدت خلافت کوتاه مدتشان نیز با ایرانیان ارتباط داشتند. در این نوشتار، نخست از روابط امام با ایرانیان تا دوران خلافت سخن گفته خواهد شد و پس ازآن چگونگی ارتباط در عصر خلافت و درنهایت نیز درباره روابط آن حضرت تا شهادت مطالبی آورده می شود.
الف) مناسبات تا پیش از خلافت
1- سفر امام به ایران
یکی از مطالبی که درباره امام حسن (ع) و ایران در برخی منابع انعکاس یافته و پژوهش گران شیعی به شدت به آن تردید دارند، سفر آن حضرت به منطقه طبرستان در شمال ایران است. مطابق گزارشی، امام حسن و امام حسین (ع) در فتح برخی از نقاط ایران شرکت داشته اند. در این باره، برخی تاریخ نگاران آورده اند:
عثمان بن عفان، سعید بن عاص اموی را در سال 29 هجری والی کوفه کرد. مرزبان توس به وی و به عبدالله بن عامر کریز که والی بصره بود، نامه نوشت و آن دو را به خراسان فراخواند. پس سعید به جنگ طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین فرزندان علی بن ابی طالب (ع) نیز با وی بودند. [5]
ابونعیم اصفهانی نیز دراین باره می نویسد:
حسن به عنوان رزمنده وارد اصفهان شد و از آنجا به عزم ملحق شدن به مبارزان جرجان (نزدیک گرگان امروزی) عبور کرد. [6]
سهمی نیز چنین گزارشی را آورده است. [7] باید گفت: در این گزارش، به حرکت این دو امام از مدینه به کوفه اشاره نشده است. بلا ذری (م 279 ق) بدون ذکر سند، با تعبیر «فیما یقال» به این سفر اشاره کرده، می نویسد:
...پس سعید بن عاص به جنگ طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین فرزندان علی بن ابی طالب (ع) نیز با وی بودند. [8]
طبری (م 310 ق) نیز می نویسد:
در سال سی، سعید بن عاص با تنی چند از صحابه هم چون حسن و حسین، حذیفه بن یمان، مالک اشتر و. . . به همراه سپاهی از کوفه به قصد خراسان راه افتادند. . . [9].
گزارش طبری را تاریخ نگاران بعدی چون ابن اثیر، ابن کثیر و ابن خلدون با اندک تفاوت در عبارات نقل کرده اند. در این گزارش، حنش بن مالک فردی مجهول و علی بن مجاهد نیز کذاب و جاعل حدیث و علی بن محمد مدائنی نیز با عنوان شخصی معرفی شده است که در نقل حدیث قوی نیست. [10] گزارش سهمی نیز تردیدآمیز است. وی می نویسد: «از اصحاب پیامبر (ص) که به جرجان آمده اند، حسین بن علی، عبدالله بن عمر و حذیفه بن یمان هستند و گفته شده حسن بن علی نیز آمده». [11] ضمن آن که سخن سهمی مستند نیست و زمان حضور آنان نیز مشخص نشده است.
درباره سفر حسنین (علیهما السلام) به ایران، اولیاء الله آملی و به تأسی از وی، مرعشی در صحت این اخبار تردید و آن ها را رد کرده اند. آملی با اشاره به شاخ و برگی که به این خبر در افواه عمومی و باورهای اهالی مازندران داده شده، می نویسد:
حضور حسنین در سپاه سعید از دو جهت مردود است: نخست آن که در سال شماری زندگانی این دو معصوم، اشاره ای به سفر آنان به طبرستان نشده است. دیگر آن که حضور ایشان به همراه مالک اشتر نخعی که به دشمنی با خلیفه سوم مشهور بود در سپاه والی وی صحیح نیست. [12]
ضمن آن که هیچ ارتباطی از اهالی مازندران با این دو امام و احیاناً اظهار ارادت به آن ها در این دوران ثبت نشده است و در شمار یاران حسنین (علیهما السلام) نامی از طبری ها نیست. از این گذشته، صرف این که محمد بن جریر طبری در شرح لشکرکشی های سعید به خراسان، از حضور آنان یاد کرده، به معنای همراهی نیست. علامه سیدجعفر مرتضی عاملی از پژوهش گران معاصر، پذیرش این گونه گزارش ها درباره سفر حسنین (علیهما السلام) به ایران برای شرکت در فتوحات را رد کرده است. [13] به نظر می رسد نقل چنین اخباری برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات خلفا، ساخته شده باشد. جز این مطلب یاد شده، از امام حسن (ع) و ایرانیان تا دوران خلافت امام علی (ع) و حضور آن حضرت در عراق، اطلاعی در دست نیست.
2- اقامت در عراق
امام حسن (ع) پس از شروع خلافت پدر بزرگوارش، همراه آن حضرت و پس از دفع غائله ناکثین (اصحاب جمل)، در کوفه مستقر شدند. در این شهر تازه تأسیس، ایرانیان بسیاری ساکن بودند. بنابه گزارشی، تعداد موالی در کوفه بالغ بر بیست هزار نفر بود و آنان بازار شهر را در اختیار داشتند. اینان به عنوان بخشی از مسلمانان، در تحولات سیاسی- اجتماعی عصر خلافت امیرمؤمنان نقش داشتند. امام علی (ع) در مقایسه با خلفای پیشین، ارتباط نزدیک و بسیار محبت آمیزی با موالی و ایرانیان برقرار کردند. [14] آن حضرت با اصلاحات اجتماعی و مساوات نژادی، بذر دوستی اهل بیت (علیهم السلام) را در دل آنان افکند؛ چنان که برخی همانند میثم تمار که آزادکرده آن حضرت بود، به مقام مصاحبت با امام علی (ع) دست یافت. نمونه دیگر آن رشید هجری از یاران نزدیک و بلندمرتبه حضرت بود. او در دین داری به جایی رسید که از برگزیدگان شیعه گردید. وی جان خود را در راه دفاع و حمایت از اهل بیت (علیهم السلام) گذاشت و به دستور زیاد بن ابیه در کوفه مُثله گردید و به دار کشیده شد. [15]
حضور موالی (ایرانیان) در کوفه، در زمان فتوحات مسلمانان و پس از آن، روند سریعی یافت؛ به گونه ای که در زمان حکومت معاویه (40- 60 ق) جمعیت آنان بالغ بر بیست هزار نفر گردید. [16] گویند هنگامی که معاویه از فزونی آنان آگاهی یافت، وحشت زده شد و قصد کشتن آنان را داشت اما با مشورت احنف بن قیس از بزرگان قبیله بنی تمیم از این تصمیم منصرف شد. [17]
موالی در کوفه کنار منبر امام علی (ع) می نشستند. و افرادی از بزرگان عرب، مانند اشعث بن قیس کندی که تعصب خاص عربی گری داشتند، به حضور موالی و حمرا (ایرانیان) در اطراف امیرمؤمنان (ع) اعتراض می کردند. و از این که موقعیت اشراف قبایل با آنان برابر شده، خشمگین بودند. [18] اشعث می گفت:
ای امیرالمؤمنین، این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کرده اند و تو جلو این ها را نمی گیری.
سپس خشمگینانه گفت: «امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است!»
علی (ع) فرمود:
این شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند و آن ها (موالی و ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می نمایند و آن گاه از من می خواهند که آن ها را طرد کنم تا از ستمکاران باشم. قسم به خدا که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا (ص) شنیدم فرمود: «به خدا هم چنان که در ابتدا شما، ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، در آینده ایرانیان به خاطر اسلام شما را با شمشیر خواهند زد». [19]
امام حسن (ع) در کنار پدر بزرگوارش با ایرانیان ساکن در کوفه ارتباط داشتند، نیز در مسیر صفین در مناطق ایرانی نشین همانند مداین و شهر انبار، توقف کردند و با ایرانیان دیدار نمودند. گزارش هایی نیز از هدایای دهقانان به امام رسیده است. بنابه نقل هیثم بن عدی از عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، وی درباره نیازهای برخی دهقانان [20] ایرانی در عراق با امیرمؤمنان (ع) صحبت کرد. آن حضرت پس از حل مشکل دهقانان ایرانی، از پذیرش چهل هزار درهم به عنوان قدردانی خودداری کرد و فرمود:
انا قوم لانأخذ علی معروف ثمناً؛
ما خاندان به خاطر نیکی که انجام می دهیم، بها و پولی دریافت نمی کنیم. [21]
امیرمؤمنان (ع)، در ضمن تماس با مردم عراق، با گروهی از دهقانان اهل سواد[22] روبه رو شدند که قبل از فتح این سرزمین زیر سلطه خاندان کسرا بودند. اینان پس از استقرار آن حضرت در کوفه که در پی نبرد جمل صورت گرفت، برای تهنیت نزد آن حضرت آمده بودند و چون تعداد ایشان زیاد بود، به دستور امام، نماینده و سخن گویی به نام «نرسا» تعیین کردند. طی گفت گوهایی که آنان با امیرمؤمنان داشتند، امام پرسیدند که چند نفر از خاندان کسرا، بر ایشان حکومت داشته اند. پاسخ دادند: 32 پادشاه. آن حضرت از سیرت و روش حکومتی آنان پرسیدند. نرسا گفت: «روش آن ها در کارهای بزرگ یکسان بود تا این که خسرو پسر هرمز (خسروپرویز) به پادشاهی رسید و به جمع مال و ثروت پرداخت و بر خلاف پیشینیان ما رفتار کرد. آنچه مال مردم بود ویران نمود و آنچه را مال خود بود آباد کرد و چندان مردم را خوار نمود و ایرانیان را زیر فشار گذاشت که بر وی شوریدند و به قتلش رساندند. . . » امام پس از شنیدن پاسخ آنان، خطاب به این دسته از ایرانی ها فرمودند:
خدا به حق انسان ها را آفرید و از هر انسانی جز عمل به حق راضی نیست. در سلطنت الهی، مایةةة تذکری است از آنچه خداوند عطا کرده و آن این که مملکت بدون تدبیر قوام ندارد و حتماً باید حکومتی برپا باشد و کارها در صورتی وحدت می پذیرد که متأخران به گذشتگان بد نگویند. پس هرگاه افراد متأخر به گذشتگان بد گفتند و با روش نیکوی آنان مخالفت ورزیدند، هم خود را نابود کردند و هم دیگران را.
آن گاه امیرمؤمنان (ع) بزرگ آنان «نرسا» را بر خودشان امیر کرد. [23] این دیدار نشانه توجه ایرانیان به خیرخواهی خلیفه مسلمانان بود.
به نقل ابن اعثم، هنگامی که امیرمؤمنان (ع) به ساباط مداین رسیدند، طایفه ای از دهقانان نزد آن حضرت آمدند و حاجات خویش را عرضه داشتند. پس امیرمؤمنان ارباب حاجات را بنواخت و از آن جا حرکت کرده، به موضعی فرود آمدند که آن جا کوشک ها و سراهای کسرا بود. [24] بنابه گزارش یعقوبی، امام در مسیر صفین به مداین وارد شدند:
«فلقیه الدهاقین بالهدایا»؛
دهقانان هدایایی نزد آن حضرت آوردند «فردها و قال نحن أغنی منکم بحقّ أحق بأن نفیض علیکم»؛ آن حضرت نپذیرفتند و چون از علت امتناع پرسیده شد فرمودند: ما سزاوارتر به دادن هدیه بر شما هستیم و بی نیاز از شما. [25]
امام در مداین (پایتخت ساسانیان) به مشاهده تاق کسرا پرداختند و نماز خواندند. آن گاه به یکی از فرماندهانش به نام حارث همدانی فرمان دادند تا مردم مداین را برای شرکت در نبرد با معاویه فرا بخواند. او با صدای رسا اعلام کرد: «هرکس برای رفتن به جنگ آماده است در نماز عصر امیرمؤمنان حاضر شود. » با اعلام آمادگی اهل مداین، امام علی (ع) خود شهر را ترک کردند، اما عدی بن حاتم طایی را برای بسیج نیرو نگاه داشتند و او طی سه روز با هشتصد نفر به امام پیوست. پسرش یزید بن عدی نیز پس از او با چهارصد نفر از اهل مداین به آن حضرت پیوست. [26]
استقبال مردم انبار از امیرمومنان (ع)، از دیگر مواردی است که می توان در عصر خلافت آن حضرت بدان اشاره کرد. امیرمؤمنان (ع) در سال 36 هجری، هنگام عزیمت به جنگ صفین، دو روز در انبار اقامت فرمود. [27] در آن جا دهقانان ایرانی «بنوخوش نوشک» (شربت پاک)[28] از ایشان استقبال کردند و از مرکب هایشان پیاده شدند و در رکابش شروع به دویدن کردند. امیرمؤمنان به آن ها فرمود: «این چهارپایان را که آورده اید برای چیست و از این کار که می کنید (پیاده شده اید و می دوید) چه قصدی دارید؟» گفتند: «رسم و عادت ما این است که بدین وسیله فرمان روایان خود را بزرگ می داریم و آن ها را احترام می کنیم. اما این چارپایان پیشکش برای شماست. برای شما و مسلمانان غذا آماده کرده و برای چارپایان هم علوفه بسیار فراهم آورده ایم. »
آن حضرت فرمود:
«این که می گویید رسم شماست که فرمان روایان را این گونه احترام کنید؛ به خدا سوگند دویدن شما برای فرمان روایان سودی ندارد، فقط شما خود را به زحمت می اندازید. دیگر این گونه برخورد نکنید! اما اگر دوست دارید چارپایان را از شما بگیریم، ما آن ها را به حساب خراجتان از شما می پذیریم. خوراکی هم که برای ما تهیه کرده اید، خوش نداریم که چیزی از مال شما را جز با پرداخت بهای آن بخوریم. » گفتند: «ای امیرمؤمنان، ما آن را ارزیابی می کنیم و سپس بهایش را خواهیم گرفت. » فرمود: «اگر بهایش را معلوم نکنید ما به همان آذوقه ای که خود داریم اکتفا می کنیم. » گفتند: «ای امیرمؤمنان، ما مولایان، صاحب اختیاران و خواجگانی نام دار از اعراب داریم؛ آیا ما را از این که به ایشان پیشکش دهیم و آنان را از این که چیزی از ما بپذیرند نیز منع می کنید؟» فرمود: «همه اعراب دوست داران شما هستند، اما به هیچ یک از مسلمانان روا نیست که پیشکش شما را بپذیرند و اگر کسی چیزی از شما به زور غصب کند، به ما خبر دهید. » آن گاه به راه خود ادامه دادند. [29]
در گزارش دیگر آمده است:
با ورود امام علی (ع) به شهر انبار، اهل آن استقبال گرمی از آن حضرت به عمل آورده، هدایا نزول و علوفه آوردند و اسباب نیکو پیش کشیدند. امیرمؤمنان پرسید: «این اسباب و اطعمه را چرا آورده اید؟» گفتند: «ما را عادت چنین رفته است که امیران و بزرگان را از این جنس خدمت کاری ها می کنیم و طعام ها و هدیه ها نثار می سازیم، این است که پیش امیرمؤمنان آورده ایم. » حضرت فرمود: «اسباب قبول می کنم، به شرط آن که بهای آن از اخراج شما محسوب داریم و طعام ها را بها بدهیم. » گفتند: «نیکو نباشد که ما بهای طعام بستانیم؛ اگر امیرالمؤمنین به وجه نزل قبول نمی فرماید، ما را در لشکر امیرمؤمنان آشنایان و دوستان است، دستور فرماید تا این طعام ها نزدیک ایشان فرستیم. » فرمود: «چنان کنید؛ چه شما را از آن که دوستان خویشتن را به طعام مراعات کنید، منعی نیست لیکن اگر کسی که از خدمت کاران من از شما چیزی خواهد اندک و بسیار، مرا اعلام دهید. [30] امام علی (ع) دو روز در انبار توقف کردند و پس از آن به سمت صفین حرکت نمودند. [31]
ابوالهیاج عبدالله بن ابی سفیان گزارش کرده است:
دهقانی از دهقانان سواد، بردی (لباس) به من داد و مانند آن را به یکی از حسنین (علیهما السلام) اهدا کرد. امام علی (ع) روز جمعه برای ایراد خطبه در مداین ایستاد. در این هنگام دو برد را بر تن امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مشاهده کرد. مرا نزد آن دو فرستاد و گفت: «این برد چیست؟» حسن (ع) گفت: «دهقانی از دهقان های سواد عراق آن را به ما هدیه داده است. » امام علی (ع) آن را گرفته، در بیت المال قرار داند. [32] چون بر این باور بودند که مسلمانان نیازمندتر به این بردها هستند و نیاز عمومی بر نیاز فرزندانش مقدم است.
این گونه گزارش ها، حاکی از شناخت برخی ایرانیان از اهل بیت (علیهم السلام) و مناسبات با ایشان است.
بنابه نوشته ابن شهرآشوب، مجوس (زردشتیان) و غیرمسلمانان عراق، روز نوروز جام های طلایی که در آن شکر بود، به حضرت علی (ع) هدیه دادند. حضرت شکرها را در میان یاران خود تقسیم کردند و آن ها را جزو جزیه ایشان حساب نمودند دهقانی جامه ای که از طلا بافته شده بود برای حضرت فرستاد. عمرو بن حریث آن را از وی به چهار هزار درهم خرید تا پول آن را زمان دریافت عطا بپردازد. [33] گفتنی است که امام حسن (ع) با پدر بزرگوارشان در این سفرها همراه بودند.
ب) مناسبات در عصر خلافت:
عصر خلافت امام حسن (ع) بسیار کوتاه مدت و حدود شش یا هفت ماه بیش تر (21 رمضان سال 40 ربیع الاول 41 ق) به طول نینجامید. [34] در واقع این دوره، امتداد زمان خلافت امام علی (ع) است؛ زیرا در نحوه اداره جامعه اسلامی، تغییر عمده ای حاصل نشد و همان کارگزاران پیشین آن حضرت بر سر کار بودند و امام حسن (ع) والیان پدر بزرگوارش را ابقا کردند. [35]
برخی از این کارگزاران امام حسن (ع) تا پس از تثبیت قدرت معاویه، بر سر کار بودند و معاویه آنان را برکنار کرد. اینان بودند که از مردم برای امام بیعت گرفتند؛ چنان که مردم فارس به وسیله استاندارش، زیاد بن عبیدالله ثقفی با آن حضرت بیعت کردند. بصره و مداین و سرتاسر عراق نیز با کوفه در بیعت آن حضرت هماهنگ گشتند. حجاز و یمن نیز به دست فرمانده بزرگ امام علی (ع) جاریة بن قدامه تمیمی بیعت کردند. افزون بر این ها، هر کس از زبدگان و برگزیدگان مهاجرین و انصار که در این مناطق می زیست بیعت او را پذیرفت. [36] آخرین کارگزار امام بر بصره، ابوالأسود دوئلی بود. وی از یاران و شیعیان برجسته آن حضرت به شمار می آمد و قبلًا نیز مسئولیت هایی را بر عهده داشت. [37] وی از بصریان برای امام حسن (ع) بیعت گرفت. برخی ابوالأسود را ایرانی دانسته اند اما دلایل قانع کننده ای دراین باره وجود ندارد. گفتنی است بخش اعظمی از ایران در آن زمان از طریق بصره اداره می شد.
امام حسن (ع) در این دوره با توجه به گرفتاری هایی که معاویه برای آن حضرت به وجود آورده بود، همانند پدر بزرگوارش نتوانست توجه خود را به خارج از عراق از جمله ایران معطوف سازد. مهم ترین دل مشغولی امام در این دوره، دفع توطئه معاویه بود. جریان تجهیز نیرو برای مقابله با شامیان و جریان صلح آن حضرت با معاویه، دیگر مسائل را تحت الشعاع قرار داده بود. ازاین رو در منابع، از مناسبات آن حضرت با ایرانیان در زمان خلافتش، گزارش چندانی وجود ندارد جز این که برخی آورده اند: «حمرا (ایرانیان) در جریان فراخوانی نیرو برای مقابله با معاویه، از آن حضرت، حمایت کردند». [38] بی شک موالی و ایرانیان تازه مسلمان ساکن کوفه و دیگر شهرهای عراق، در تحولات سیاسی- نظامی، همانند دیگر مسلمانان نقش داشته اند و شرکت آنان در نبردها به همراه اربابان عرب خود پذیرفتنی است.
آن حضرت در ماجرای صلح، در مسیر حرکت برای رویارویی با معاویه، در مداین، پایتخت اشکانیان و ساسانیان، حضور یافتند. [39] زیرا آن حضرت در ساباط توسط فردی خارجی به نام جراح بن سنان اسدی مجروح گردیدند؛ لذا برای بهبود نزد کارگزارش در مداین، سعد بن مسعود ثقفی رفتند. [40] ایرانیان این بخش از قلمرو اسلامی- چه در این سفر و چه در دوران اقامت حسنین (علیهما السلام) در دوران خلافت امام علی (ع) در کوفه، آن حضرات را از نزدیک دیده و بی تردید، در تمایل و ابراز محبت آنان به اهل بیت (علیهم السلام) مؤثر بوده است.
خراج فسا و دارابگرد
خراج دو شهر فسا و دارابگرد در استان فارس از دیگر نکاتی است که می توان آن را به ایران و امام حسن (ع) مرتبط دانست. مطابق برخی گزارش های تاریخی، یکی از شروط صلح امام حسن (ع) با معاویه، گنجاندن خراج فسا و دارابگرد بود؛ [41] این در حالی که مطابق برخی منابع، این شرط را همانند برخی شروط دیگر صلح نامه، نماینده امام عبیدالله بن نوفل افزوده و معاویه آن را پذیرفته. [42] به نقل بلا ذری، معاویه برای قبولاندن صلح به امام، چنین مطرح کرد که حاضر است سالانه علاوه بر یک میلیون درهم، خراج فسا و دارابگرد را نیز در اختیار امام حسن (ع) قرار دهد. [43] بعدها تاریخ نگاران مغرض یا ناآگاه، آن را به عنوان یکی از مواد صلح نامه نقل کردند. [44] زهری از وابستگان دربار هشام بن عبدالملک، از مصادر اصلی تحریف مواد صلح نامه است که اساس آن را تنها شرایط مالی و گرفتن خراج اهواز و دارابگرد ذکر کرده است. شاهد دیگر بطلان پیشنهاد خراج دارابگرد، [45] این است که پس از صلح، سلیمان بن صرد خزاعی در اعتراض به امام حسن (ع) گفت که چرا سهمی برای خود در عطا قرار نداده است. [46]
ج) مناسبات پس از خلافت تا شهادت
ارتباط امام با ایرانیان در این زمان، مستلزم آگاهی از وضعیت شیعه [47] از سال 41 تا 49 هجری است. با سیطره معاویه بر جهان اسلام، او حکومتی پادشاهی بر اساس امپراتوری روم و ایران و به دور از سنت های اسلامی (و بازگشت به آداب و رسوم جاهلی) به وجود آورد. معاویه با ظاهری دین مدارانه، آن را به صورت ابزاری برای سلطه و سرکوب اجتماعی و استثمار و وحشت نظامی به کار برد. [48]
در این دوره، شیعیان در رنج و بلای شدیدی گرفتار آمدند؛ زیرا معاویه در بخش نامه ای به حاکامان خود نوشت: «هرکس از دوستان علی و اهل بیت (علیهم السلام) بود، نام او را از دفاتر کارمندان دولتی حذف و حقوق و مزایای آنان را قطع کنید؛ خانه اش را خراب نمایند و آنان را عقوبت کرده، ذلیل و ناتوان سازید. »[49] در پی چنین سیاستی، برخی شیعیان از کوفه تبعید شدند و گروهی از شامیان جانشین آنان گردیدند.
در این دوره، هرچند احساسات و عواطف شیعیان از مرحله مبارزات پنهان که از آن به آتش زیر خاکستر تعبیر می شود فراتر می رفت، از نگاه امام، نهضت تشیع هنوز برای فعالیت آشکار آماده نبود؛ زیرا معاویه از عواطف قوی شیعیان در بخش هایی از حجاز و عراق به ویژه مردم کوفه کاملًا آگاه بود؛ ازاین رو، به اقداماتی پیش گیرانه دست زد؛ چنان که برخلاف صلح نامه و برای جلوگیری از هرگونه قیامی، از روش های گوناگونی استفاده کرد، مانند جابه جایی جمعیت و تبعید هواداران اهل بیت (علیهم السلام). [50] شدت عمل معاویه در برخورد با شیعیان و هوادران امام در این دوره، موجب گردید تا آن حضرت، به طور پنهانی، هدایت شیعیان را از مدینه بر عهده گیرد.
امام در مدتی که در مدینه بودند، گاهی با شیعیان و هوادارانش که از کوفه برای انجام دادن حج می آمدند، دیدار می کردند. طبیعی است که آن ها حضرت را به عنوان امام خود پذیرفته، در کار دین داری خود از ایشان بهره می بردند. [51]
در گزارشی آمده است: برخی بزرگان هوادار اهل بیت (علیهم السلام)، در کوفه جلسات مخفی داشتند و با مدینه در ارتباط بودند. [52] در این دوره، از ارتباط ایرانیان با امام حسن (ع) اخباری در دست نداریم؛ جز آن که برخی از ایرانیان واکنش هایی بر ضد امویان و در حمایت از اهل بیت (علیهم السلام) انجام دادند که بدان ها اشاره می شود.
عکس العمل ایرانیان در برابر سبّ امام علی (ع)
سب و لعن امام علی (ع) از اقدامات ناشایست و بدعت های معاویه در دوران خلافتش، بود. او و دیگر امویان، برای رسیدن به اهداف خود، تمام راه های ممکن را طی کرده، از تمام امکانات خود بهره می گرفتند. بعد فرهنگی، از راه های ممکن مؤثر برای این کار بود؛ ازاین رو، آنان از کانال فرهنگی وارد شدند و ضمن تلاش برای انتشار فضایل عثمان و دیگر خلفا، به سب و لعن امیرمؤمنان و تحمیل آن بر تمام جهان اسلام پرداختند.
معاویه جمله «خداوندا ابوتراب از دین تو منحرف شده و راه تو را بسته و مسدود کرده است پس او را سخت لعن کن و به عذابی دردناک گرفتار ساز را بر تمام عالم اسلامی نوشت و کارگزارنش تا دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز (حک: 99- 101 ق) به این بخشنامه استناد می کردند. [53] بنا به نوشته مسعودی، معاویه می خواست این رسم را به صورت یک سنت درآورد؛ سنتی که همه چیز و همه جا را بپوشاند و مردمان با آن زندگی کنند و جزیی از عقیده و دین ایشان باشد و با آن پیر شوند سپس با آن از دنیا بروند. [54] ازاین رو، در تمام مدت نزدیک
یک قرن حکومت آنان، در اقصی نقاط امپراتوری اسلامی به عنوان یک دستورالعمل حکومتی بود و در اجتماعات مسلمانان به ویژه در نماز جمعه به سب آن حضرت اقدام می کردند.
سیاست بنی امیه، سلطه بر مسلمانان بود. آنان برای رسیدن به مقاصد خود، سعی می کردند چهره شاخص اهل بیت (علیهم السلام) را مخدوش جلوه دهند و فضایل وارد شده در سخنان رسول خدا (ص) را بپوشانند تا راحت تر بر مقدرات امت اسلامی چیره شوند. غالب مردم نیز که شناخت درستی از اهل بیت (علیهم السلام) نداشتند، تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین امویان و کارگزاران ایشان و ترس از آن ها قرار گرفتند و سب امام را برای مدتی طولانی نهادینه کردند.
گویند گروهی از بنی امیه به معاویه گفتند: «تو به آرزویت رسیدی؛ چه بهتر که دیگر دست از لعن علی برداری!» معاویه پاسخ داد: «نه به خدا سوگند دست برنمی دارم تا بر آن کودکان بزرگ شوند و بزرگان پیر گردند و سرانجام هیچ گوینده ای فضیلتی را از او یاد نکند!»[55]
بنابه گزارش برخی تاریخ نگاران، چون عمر بن عبدالعزیز (حک: 99- 101 ق)، لعن امام علی (ع) را بر منابر منع کرد، برخی شهرها در ایران مقاومت کردند؛ زیرا آنان به تسنن افراطی یا ناصبی گری شهرت داشتند. [56]
یاقوت حموی در مورد گستره عمل سب و لعن بر امام علی (ع)، می نویسد:
علی بن ابی طالب بر منابر در شرق و غرب لعن می شد و تنها یک شهر از این عمل سر باز زد. سیستان تنها شهری بود که جز یک بار بر منابر آن امیرمؤمنان لعن نشد. مردمان آن دیار در عهدنامه خودشان با مأموران دولتی اموی، عهد بستند که کسی در سرزمین آنان مورد لعن قرار نگیرد. . . کدام شرافتی از این برتر و بزرگ تر که آنان از لعن برادر رسول خدا (ص) خودداری کردند با این که بر منابر حرمین یعنی مکه و مدینه این کار صورت می گرفت. [57]
سب امام علی (ع)، در پاره ای از نقاط ایران اعتراض هایی را برانگیخت. در منابع، گزارش هایی از خودداری برخی شهرها از این کار ناشایست وجود دارد که بدان ها اشاره می شود:
از شهرهای ایران که زیر بار سب امیرمؤمنان (ع) نرفتند می توان از غور، قزوین و خوارزم یاد کرد. گویند اهل غور هرگز به دستور معاویه و دیگر امویان دایر بر سب و لعن امیرمومنان (ع) گردن ننهادند. در گزارشی آمده در زمان بنی امیه در تمام سرزمی های اسلامی بر سر منبر، اهل خاندان رسالت را لعنت کردند مگر غور که والیان بنی امیه بدان ولایت راه نیافتند. [58]
در قزوین یکی از عمال اموی (از کارگزاران خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق) بر منبر، امام علی (ع) را لعن کرد. در پی آن فردی به نام حبیش بن عبدالله برخاست و شمشیر کشید و عامل را بر منبر کشت. به دنبال آن لعن آن حضرت در آن شهر قطع شد. [59] اهل قزوین تا رسمیت یافتن تشیع در ایران عهد صفویه (ح 1135 907 ق) از شهرهای مشهور سنی نشین محسوب می شدند.
خوارزم نیز از جمله ولایاتی بود که مردم آن ننگ سب امیرمؤمنان (ع) را برنتافتند. بنابه خبری، «جمله جهان عوام، کالانعام متقلد این بدعت گشته بودند؛ مگر در خوارزم که تحمل اهانت نکردند و این عار بر خود برنگرفتند». [60] البته دوری خوارزم و غور از مرکز خلافت اموی و عدم دست رسی آسان حاکمان بنی امیه به مخالفان خلفا، عامل مهمی در حرکات جسورانه هوادار اهل بیت در آن مناطق بود، در حالی که تبلیغات منفی معاویه و جانشینانش بر ضد اهل بیت آن چنان ریشه دوانیده بود که جزو باور مردم شده بود.
شاید نخستین اعتراض به این عمل زشت در کوفه صورت گرفت که در فاصله اندکی از شهادت امیرمومنان (ع) کارگزاران معاویه چون مغیره بن شعبه و پس از او زیاد بن ابیه به سب و لعن امام می پرداختند. برخی از شیعیان و شیفتگان آن حضرت که تحمل ناسزاگویی به آن حضرت را برنمی تافتند، در برابر آن موضع می گرفتند که تاوان سنگین آن را نیز پرداختند. شهادت حجر بن عدی یک نمونه از آن هاست. [61]
نتیجه
1- در عصر امام حسن (ع)، در ایران هنوز کانون های شیعه پدید نیامده بود و اغلب شیعیان در عراق به ویژه در کوفه متمرکز بودند و با امام ارتباط داشتند.
2- تنها گزارشی که در قبل از خلافت امام حسن (ع) می توان آن را با ایران مرتبط دانست، سفر آن حضرت به ایران است که نه تنها مشهور نیست بلکه خدشه پذیر نیز هست.
3- کارگزاران امام حسن (ع) بر ایرانیان همان کارگزاران پدرش امام علی (ع) بودند.
4- معاویه پس از تثبیت قدرت خود، فشار زیادی را بر امام حسن (ع) و یارانش وارد می ساخت. ازاین رو روابط امام با پیروانش در تنگنای شدیدی قرار گرفت.
منابع
1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش اعلمی، بیروت: 1415 ق.
2- ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، دائره المعارف العثمانیه، بیروت: دارالفکر، 1372-
3- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، به کوشش عبدالله قاضی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407 ق.
4- ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد (م 808)، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1408 ق.
5- احمد بن ابی یعقوب (م 284 ق) تاریخ یعقوبی، قم: اهل بیت (علیهم السلام).
6- احمد بن عبد ربه، العقد الفرید، به کوشش ابراهیم الابیاری و عمر تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، بی تا.
7- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، بیروت: دارالمعرفة، بی تا.
8- امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ناشر: بیروت: دارالتعارف، 1403 ق.
9- بغدادی، یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1995 م.
10- بلاذری، أبوالحسن أحمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 1988 م.
11- بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (م 279)، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1417 ق.
12- تاریخ جرجان، سهمی، به اهتمام محمد عبد المعین خان، بیروت، عالم الکتب، 1407-
13- تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348
14- ترکمن آذری، پروین، شیعیان تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران، تهران: مؤسسه شیعه شناسی، 1383-
15- ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، قم: دارالکتاب، 1410 ق.
16- جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امام شیعه، چاپ دوم، قم: انصاریان، 1377-
17- حسین مونس، اطلس تاریخ اسلام، ترجمه آذرتاش آذرنوش، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1385 ش.
18- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتاب العربی.
19- رافعی، تصحیح عزیزالله عطاردی، التدوین فی اخبار قزوین، بیروت: دارالکتب العلمیه
20- رنجبر، محسن، مواضع امام علی (ع) در برابر فتوحات خلفا، مجله تاریخ در آیینه پژوهش.
21- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، ج 2، تهران: امیرکبیر، 1373 ش.
22- شریف قرشی، باقر، حیاة الإمام الحسن بن علی، بیروت: دارالبلاغة، 1413 ق.
23- شیخ کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، 1362 ش.
24- شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
25- طبری، أبوجعفر محمد بن جریر (م 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، چاپ دوم، 1387-
26- عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام المجتبی، تهران: عطارد، بی تا.
27- علامه مجلسی، بحار الانوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلامیه، تهران: 1363 ش.
28- کشف الغمة فی معرفة الأئمة، قم: نشر رضی، 1421 ق.
29- مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد، ترجمه نمائی و همکاران، مشهد: آستان قدس رضوی، 1377 ش.
30-مجموعه آثار استاد شهید مطهری
31- مردم شناسی کوفه
32- مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد، بیروت: الرساله، 1415 ق.
33- مستوفی، احمد و عباس زریاب، اطلس تاریخی ایران، زیر نظر سیدحسین نصر، تهران: دانشگاه تهران، 1350.
34- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، چاپ دوم، قم: دارالهجره، 1409 ق.
35- مقدسی، یدالله، باز پژوهشی تاریخ ولادت و شهادت معصومان (علیهم السلام)، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.
36- منتظرالقائم، اصغر، تاریخ امامت، قم: دفتر نشر معارف، 1384-
37- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1422 ق.
پی نوشت ها
[1] نك: كلينى، الكافى، ج 1، ص 461؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 482- 462؛ يدالله مقدسى، بازپژوهشى تاريخ ولادت و شهادت معصومان:، ص 246- 287.
[2] اطلس تاريخى ايران، زير نظر سيدحسين نصر، احمد مستوفى، عباس زرياب، تهران، دانشگاه تهران، 1350، نقشه شماره 8؛ از زمان شاپور دوم ساسانى تمام كرانههاى غربى خليج فارس به اطاعت ايران در آمده بود قبايل ساكن بحرين و دستهاى از قبيله بكر بن وائل زير نفوذ مستقيم ايران بودند. حكومت بحرين بزرگ نيز زير نظر مستقيم ايران اداره مىشد.( تاريخ ايران كمبريج، ج 4، ص 129؛ تاريخ مردم ايران، ج 2، ص 17- 20؛ تمدن ايران ساسانى، ص 379؛ ايران در زمان ساسانيان، ص 650- 655.
[3] حسين مونس، اطلس تاريخ اسلام، ص 52.
[4] ابو عبد الله ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، 289، ج 4، ص 227.
[5] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، فتوح البلدان، ص 92؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 333 ابناثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 1096.
[6] ابونعيم اصفهانى، ذكر اخبار اصفهان، ج 1، ص 44، 47.
[7] تاريخ جرجان، ص 46.
[8] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، فتوح البلدان، ص 330.
[9] محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 3، ص 323.
[10]رازى، كتاب الجرح و التعديل، ج 6، ص 116؛ تهذيب الكمال، ج 21، ص 118- 119؛ نك: مواضع امام على( ع) در برابر فتوحات خلفا، محسن رنجبر، ص 53 به بعد( مجله تاريخ در آيينه پژوهش، ج 2.)
[11] تاريخ جرجان، ص 7.
[12] تاريخ رويان و مازندران، ص 35.
[13]الحياه السياسيه للامام الحسن، ص 117.
[14] ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، ج 2 ص 499؛ وقعه صفين، ص 14.
[15] همان، ص 327.
[16] الحياه الاجتماعيه و الاقتصاديه فى الكوفه، ص 87.
[17] ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 3، ص 361.
[18] نك: مردم شناسى كوفه، مجله مشكواه، ش 53.
[19] ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، ص 341، نك: مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 14، ص 129.
[20] دهاقين جمع دهقان كه معرب دهگان است و معناى آن كدخدا است نه كشاورز عادى، رئيس روستا، بازرگان، بزرگ ده را نيز دقان گويند.( فرهنگ ابجدى، عربى، ص 400).
[21] ( 3). احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق محمودى، ج 2 ص 53.
[22] نك: وقعه صفين، ص 12- 14؛ احمد بن داود دينورى، الاخبار الطوال، ص 154؛ رجل من عظماء دهاقين العراق يسمى نرسى؛ نك: فروغ ولايت، ص 475- 476.
[23] نهج السعاده، ج 1، ص 467 ش 134؛ محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، ج 32، ص 358.
[24] احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى، ص 501.
[25] احمد بن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى: ج 2، ص 130.
[26] شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 202.
[27] وقعه صفين، ص 143- 144؛ احمد بن داود دينورى، الاخبار الطوال، 167.
[28] و كان فى مدينة الأنبار دهاقين من الفرس يدعون بنو« خوش نوشك» أى الشراب الطيب، فاستقبلوه ببراذينهم( بغالهم) موسوعه التاريخ الاسلامى، ج 5، ص 92.
[29] وقعه صفين، ص 144؛ محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، ج 32، ص 423.
[30] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، فتوح البلدان، ص 510.
[31] ابوعبد الله ياقوت حموى، معجم البلدان، 1، ص 257؛ وقعه صفين، ص 143- 144؛ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 203؛ احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 2، ص 555؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 478؛ المعيار و الموازنه، 133. انبار در ده فرسنگى بغداد شهرى است كه فارسيان آن را فيروز شاپور اول نام نهاده بودند. گويا از اين رو به انبار شهرت يافت كه انبارهاى جو و گندم در آن قرار داشتند. برخى نيز عقيده دارند كه چون بخت النّصر( پادشاه بابل)، اسراى عرب را در آن جمع آورى( انبار) انبار كرده بود بدين نام معروف گرديد.
[32] تاريخ مدينه دمشق، ج 42، ص 478.
[33] مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 111.
[34] ابن عبد ربه اين مدت را هفت ماه و هفت و روز دانسته است.( العقد الفريد، ج 5، ص 110).
[35] شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 9، اعيان الشيعه، ج 1، ص 567؛ محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، ج 44، ص 54؛ قرشى، حيات الحسن، ج 2، ص 38.
[36] آل ياسين، صلح امام حسن، ص 85.
[37] ابو الفرج اصفهانى، الاغانى، ج 22، ص 301؛ كه او كاتب ابن عباس بود.
[38] همان، ص 73
[39] ابو مخنف، مقتلالحسين، ص 268؛ شريف مرتضى، تنزيه الانبياء، ص 222؛ اربلى، على بن عيسى، كشف الغمه، ج 2، ص 62. خطيب بغدادى، شرح حال هفت نفر از امامان شيعه را كه گذارشان به مداين يا بغداد افتاده را آورده است.( نك: تاريخ بغداد)
[40] احمد بن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 150.
[41] احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 290؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 405؛ ابن خلدون، العبر، ج 2، ص 648.
[42] احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 290- 292.
[43] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 41- 42.
[44] نك: احمد بن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 158؛ جعفريان رسول، حيات فكرى سياسى، ص 99- 100؛ عطاردى عزيز الله، مسند المجتبى، ص 278؛ مادلونگ، جانشينى محمد، ص 448.
[45] اكنون در ورودى شهر داراب تابلويى با عنوان" به شهر امام حسن( ع) خوش آمديد" نصب شده است؟!!.
[46] احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 46؛ محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 29؛ جعفريان رسول، حيات فكرى سياسى، ص 163.
[47] همان، ص 167.
[48] مادلونگ، جانشينى محمد، ص 447
[49] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 15- 16؛ مقدسى، البدأ و التاريخ، ج 6، ص؛ 5؛ اصغر منتظر القائم، تاريخ امامت، ص 106.
[50] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 14
[51] جعفريان رسول، حيات فكرى سياسى، ص 167
[52] محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 4، ص 144.
[53] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 56- 57.
[54] ابو الحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 33.
[55] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 57
[56] نك: رسول جعفريان، مقالات تاريخى، دفتر دوم، ص 304 به بعد كه در آن به مواردى از افراطگرايى و ناصبىگرى مردم اصفهان در سدههاى نخستين هجرى اشاره كرده است.
[57] ابوعبدالله، ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 190.
[58] روضات الجنات، ص 258.
[59] مختصر كتاب البلدان، ص 284؛ رافعى، التدوين، ص 53؛ تاريخ سياسى شيعيان، ص 56.
[60] تاريخ رويان، ص 52.
[61] احمد بن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، 160- 161.
نظرات شما عزیزان: